- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در شهادت امیرالمؤمنین علیهالسلام
خانهویران شدهام غُصۀ بابا سخت است حرفِ دیگر بزن امشب غمِ فردا سخت است دیدنِ رویِ تو و لختۀ خونها سخت است سوختم از نَفَسَت سوختن اما سخت است باز هم روضه نخوان روضۀ زهرا سخت است شعـلـههایِ نَـفَـسِ شـعـلهوَرَت جـمع نشد زهرِ این تیغ چه کرده جگرت جمع نشد لکه خونهای رویِ بال و پَرَت جمع نشد بستهام روسریام را به سَرَت جمع نشد زخمِ پیـشانیِ تو وقتِ تماشا سخت است آه ای چشمِ به خون خسته تو بیدار بمان حرفِ نا گـفـته بگو پیـشِ پـرسـتار بمان پشتِ در بودم و گُـفتی به عـلـمدار بمان گرچه بـیدسـت ولی آب نگـهـدار بـمان از سرِ رو به زمین خوردن سقا سخت است شـبِ آخـر شـده ای کـوکـبِ اِقـبـال مَرو روضۀ باز مخوان اینهمه از حال مَرو سَـرِ آن پـیـکــر اُفـتــادۀ پــامـــال مَــرو جانِ بابا جـگـرم سوخـت به گودال مَرو بینِ گـودال مَـیا دیـدنـم آنجا سخـت است کاش میشد که بگـویی بدنش را نکـشید پنجهها از همه سو پیـرهـنـش را نکشید تیر در کـتف فرو کرده تـنـش را نکشید نیـزههـا شـرم کـنـید و بـدنـش را نکشید پیشِ مادر زدنِ سنگ به لبها سخت است مـنـم و دیــدنِ او لــحــظــۀ اُفــتــادنِ او مـنـم و ضربـۀ سـرنـیـزه به روی تنِ او وقـت ضربـه زدن و خـم شدنِ دشمن او منـم و کُـنـدی خـنجـر به رویِ گردنِ او زدن ضربه به سینه ولی با پا سخت است
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
خون ابوتراب که بر صـورتش چکـید فـریاد جـبـرئـیل به گـوش زمین رسید گوشی نـمانـد در همۀ شهـر؛ آن سحـر جُز اینکه صوت ”قَد قُتِلَ المُرتَضی” شنید وقتی پـسـر عـموی عزیزش شهید شد در آسـمـان رسـول خُـدا پـیـرهن دریـد خون گریه کرد چشم فلک در غم علی از آن به بعد بود فَـلَق سُـرخ شُد شَـدید درهای آسـمان به روی او گُـشوده بود وقت طلوعِ فجر که مُرغ از قفس پرید! افتاده بود در دل محـراب غـرق خون از فرط درد پـاشنه بر خـاک میکـشید زهـرا همین که دید چه کردند با عـلی سیلی به روی خویش زد؛ آه از جگر کشید زینب هـمـین که دید چه کردند با پـدر پیش از رسیدن به خـرابه قـدش خـمید بعد از عـلی؛ حـسـین پـناه عـقـیـله بود تا ساعتی که شمر سر از پیکرش بُرید حیدر برای فاطمه و کـوچه گریه کرد چون دخترش به جانب گودال میدوید
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در کنار بستر امیرالمؤمنین علیهالسلام
بخـشـنـدۀ غـریب شبـانـگـاه کـوچـهها برخـیـز خـانه پُـر شده از آه کـوچهها خـرما و نان کوفه زمین مانده یا علی ای ناشـناس نیـمهشب کـوچـهها عـلی حالا که میروی دل من را نظاره کن رحـمی به قلب سوخـتۀ پُر شراره کن زردی صورت تو نشان از جدایی است حرف دلم دوباره امان از جدایی است مرهم که بر شکاف سرت بیجواب شد دنـیا دوبـاره بر سر زینب خـراب شد خـیـبرگـشا چرا ز زمـین پا نمیشود؟ چـشـمت؛ امـید زنـدگیام؛ وا نمیشود میلی به زندگی به دلت نیست واضح است این بیقراریات پدر از چیست؟ واضح است از زخـم تیغ زخم دلت بیشتر شدهست چشمت به یاد یاس شکستهست تر شدهست زخـم سـرت کـشـیـده دلـم را مدیـنه و دیوار و آتش و در و مسمار و سینه و شد زنـده یـاد ضلـع شـکـسـته برابـرم ذکـرم کـنـار تو شـده ای وای مــادرم سیلیِ کوچه بال و پرت را شکسته است شمشیر آن قلاف، سرت را شکسته است کـوه کـمر شکـسـتـۀ بـشـکـوه یا عـلی ای داغـدار کـوثـر مـجـروح یا عـلـی کـمتر به فکـر نان یتـیـمان کوفه باش بابا دوباره جـانِ یتـیـمـان کـوفه، باش قصدت به رفتن است که مرهم اثر نکرد در عزم رفـتـنت غم من هم اثر نکرد حالا که میروی به من از کربلا بگو از «کاف و ها و یا» و از آن ماجرا بگو با من که غرق عشق حسینم، از او بگو از تـیـغهای تـشـنه به خون گـلـو بگو از بوسههای من به رگ گردنش بگو از پـارهپـاره ریخـتـههای تـنـش بگـو از کهـنه پـیـرهن بگـو و غارتش پدر از لحظههای آخر و از غـربتـش پدر من را ببین که سوخته از بیقراریام حالا که میروی به چه کس میسپاریام؟
: امتیاز
|
زبانحال مولا امیر المؤمنین علیهالسلام قبل از شهادت
امشب چـنـان ایـتـام کوفه بیقرارم انـدازه سی سـال میخـواهـم بـبارم چشمم به در مانده مگر زهرا بیاید مـن به وصـال فـاطـمـه امـیـدوارم هستند دورم بچهها! پس محسنم کو تا که بیـایـد لحـظـهها را میشمارم نه سنگ قبری خواستم نه سایـبانی مانند زهـرا بینـشان باشـد مـزارم امشب برایم روضه زهرا بخـوانید بـایـد بـمـیـرم از غـم روی نـگـارم در پای او هم سر بده هم دست هم چشم او چـادرش سِرّ است سِرّ کردگارم امشب به فـکـر ناقه بیمحـمـلم من گریه کن آن رنگ و روی پُر غبارم تو روی نیزه چشمهایت غرق اشک است من در نجف از داغ زینب سوگوارم وقتی صدایت میکند! ای محرم من جای تو دارد شـمـر میآیـد کـنـارم جای تمام بچـههـای شـلاق خوردم دارم کـبـودی تــنـم را مـیشـمـارم بانـوی یـثـرب بودم و حـالا اسـیرم دستان خود را برروی سر میگذارم بیاختیار از هر طرف بردند من را گرچه همه عـالـم بود در اخـتـیارم
: امتیاز
|
مدح و شهادت مولا امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
دیگـر رسـیـد لحـظـۀ فـردای بیعـلـی پوچیم و هیچ ما پس از این، «ما»ی بیعلی ای کاسههای شیرِ به صف ننگ بر شما گَـر از عـلـی کـنـیـد تـمـنـای بیعـلـی مُـرغ از قـفـس پـریـد نـدا داد جبرئیل اینک شما و وحـشـتِ دنـیـای بیعـلی قـرآنِ بـیعـلی ثمـرَش ابنِ ملجم است دارد خـطـر تـلاوتِ هـر آیـه بیعـلـی بوی شـکـافِ کعـبـه گرفـته طوافِ ما باید گریخت وَرنَه ز هَـر جای بیعلی جز یاعلی مگو و مَدد از جهـان مجـو شیطان نشسته در پَسِ هر «یا»ی بیعلی با یاعـلـیست گَر دَمِ او زنـده مـیکـند بیمعجـزهست هر دمِ عـیسای بیعلی رَمزِ شکافِ کعبه و دریا علیست، پس غرق است بینِ حادثه مـوسای بیعلی در«عین» و «لام» و «یا» همۀ درسها گُمند بیـهـودگیست مَـشـقِ الـفـبای بیعـلی یک عـده پای غـیرِ عـلی پا گـرفـتهاند اسلامشان شدهست چه بیپایه بیعـلی شیری که خوردهاند از آن رو که نیست پاک ازآنـشان شـدهست اذانهـای بـیعـلـی «ما را خدا ز زُهـدِ ریا بی نیاز کرد» دلخوش بمان تو شیخْ به تقوای بیعلی
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در کنار بستر امیرالمؤمنین علیهالسلام
بـوسـیـدهام چـشـم تـرت را جای مادر مرهـم شدم بـال و پرت را جای مادر أمّ أبـیـهـایـت شـدم! احــسـاس کـردی دلـشـورههای دخـتـرت را جـای مادر با بغض سنگین خانهداری کردم و خوب جارو زدم دور و بـرت را جای مادر مضطر شدم با لـرزش دستان سردت دیـدم نگـاهِ مـضـطرت را جـایِ مادر بابای مـظلـومَـم شکـسـتم تا که بـسـتم وقت سحـر زخـم سرت را جایِ مادر دادی ســـلامِ آخـــرت را بــا اشـــاره دادم جــوابِ آخــرت را جــایِ مــادر تا چشمهایت بسته شد قلبم تکان خورد دیـدم غـمِ شـعـلـهورت را جـایِ مـادر بوسـیـد دسـتـم را حـسن با گـریه آرام تا جمع کردم بـسـترت را جایِ مادر!
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیر المؤمنین حضرت علی علیهالسلام
دعـا کـنیـد دگـر فـرصت مـداوا نیست دعا کنید که جانی به جسم مولا نیست تـمـام زهــر اثـر کـرده بـر تـنـش امـا به سینهاش اثری غیر زخم دنیا نیست یتـیمها همگی کاسههای شـیر به دست میان کوچه نشستند و ذرّهای جا نیست چـهها به روز یـتـیــمـان کـوفـه آورده همین دو روز که در بستر است و سرپا نیست طبیب کرده جوابش نشانهاش این است که دستمال به فرق شکسته پـیدا نیست دل شکـستـۀ زینب شکـستـهتـر میشـد هزار شکر که زخمِ سرِ علی وا نیست هـمه به خاطـر زینب عـزا گـرفـتند و کـسی به فکـر دلِ بیـقـرار سـقـا نیست حسن، حسین، ابالفضل و دیگران هستند علی اگر برود دخـترش که تنها نیست چه کوفهای بشود بعد مرتضی که بجز لبـاس پـاره تن بچـههای زهـرا نیـست ز کوفه میرود و وقت بازگـشت فقـط سرِ شکـستۀ سجـاد، روی نیها نیست فـدای غربت طفـلی که دست بر پهلـو به گریه گفت ببینم صدای بابا نیست؟!
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
تا نظـر بر این دل پُـر الـتهـابم میکنی با نوای دلنـشین خویش خـوابم میکنی مطمئنم با نگاهی این شب قدر ای علی تو حـسابم میکـنی و مستجـابم میکنی معجزه در چشم تو یعنی خدا را یافـتن ذرهای ناچـیـزم و چون آفـتابـم میکنی دست ما را دادهای دست حسین فاطمه آه آبـاد تـوأم وقـتـی خــرابـم مـیکـنـی اشک میریزم که مرهم روی زخمانت شوم قطره قـطره با غمت اینبار آبم میکنی چشمهایم چشمۀ جوشان الطاف شماست گریه باشم خارج از هر چه سرابم میکنی آه ای بابـا بـزرگ کـربـلا امـشب مـرا روضهخوان غربت طفل ربابم میکنی روضهخوانم روزهام با روضۀ تو وا شده یا حسینی گفتم و چشمان من دریا شده
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام قبل از شهادت
سحر است و سحر عمر علی پایان است این سحر مژدهٔ پایان شب هجران است تا سحـر زیر لـبش زمـزمـه دارد مولا زیـر لـب نـالـه یـا فـاطـمـه دارد مـولا ای سفـر کرده بـبـین هـمسـفرت میآید یار و همسنگر خـونین جگـرت میآید
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیر المؤمنین حضرت علی علیهالسلام
شمشیرِ زهر خورده به سر تکیه داده است برعکس گشته خیر به شر تکیه داده است از پنج تن چـهـار تنـش هم به مرتضی عـالم اگر به پـنـج نفر تـکـیه داده است این ماه ماه منـشق شبهای کوفه است ماهی که ظاهراً به سحر تکیه داده است
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیر المؤمنین حضرت علی علیهالسلام
وصال فاطمه یک عمر بود خواب و خیالش دهید مژدهاش اکنون، که میرسد به وصالش اگرچه رفته برون سالها ز شهر مدینه هنوز خاطـرههایش نمیرود ز خـیالش از آن زمان که شکستند استخوان هما را فتاده است چو پروانه شعله در پر و بالش
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام قبل از شهادت
سیسال هر شب روضۀ زهـرا گرفتم شبهای عـمـرم را هـمه احـیـا گرفتم در بـیـن نـخـلـسـتان کـوفـه جـا گرفتم شکـر خـدا که اذن رفـتـن را گـرفـتـم زهـرای من درآسـمانها هم خـبر شد دیـگـر زمـان دیـدنـش نـزدیـکـتـر شد سیسال دست بسـته دیـدم گریه کردم از این و آن طعـنه شنـیدم گریه گردم از خـانه تا مسجـد رسیـدم گریه کردم خودرا به سمت در کشیدم گریه کردم تو رفـتـی و شـرمنـدگی مـانـده بـرایم مسـمار خـیلی روضهها خوانده برایم بـهـتر که رفـتـی و عـذابـم را نـدیـدی دیـگـر سـلام بـیجــوابــم را نـدیــدی بیخـوابـیِ در وقت خـوابـم را ندیدی از خـون فـرق سـر خـضابم را ندیدی بعد از تو زهرا قسمت من درد و غم شد در اوج غـربت چـاه کوفه هـمدمم شد حـالا مـنـم بـا روضـههـای رفـتـن تـو هـسـتم هـمیـشـه در عـزای رفـتـن تـو عـمـرم تـمـاما سـوخـت پـای رفتن تو هـر روز جـان دادم بـرای رفـتـن تـو یک عمر هرشب روضهخوانت میشدم من سـیـنـهزن قــدّ کـمـانـت مـیشـدم مـن سـیـنهزن قـدی که با مـسـمار خـم شد افـتـاد مـا بـیـن در و دیــوار خــم شـد از خـانه تا مسجـد بـرای یـار خـم شد پشت سـرم در راه چـندین بار خم شد دیــدار مـا روز دهــم پـائـیـن گــودال دور تنی که رفـته با سرنـیزه از حال
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیر المؤمنین حضرت علی علیهالسلام
مرغ جان پر زند از پیکر روحانی مولا عرق مرگ نشسته است به پیشانی مولا مسجد و منبر و محراب، بنالید خدا را که زخون شسته شده صورت نورانی مولا
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در شهادت پدر
قـرآن نـاطـق حـیـدر و تـفـسیر، زینب اُمُّ المصائب شد به هر تـقـدیـر، زینب از کـاسـههای شـیـر خـیـلـی نـا امـیـدم با چـاه کـردی درد دل با دخـتـرت نه زانـو بـغـل کـردم کـنـار بـسـتـرت نـه ای لیلة الـقـدرت شب گـیـسوی زهـرا خیبر شکن! حالا چرا در هم شکستی؟ از بعد کوچه دیـدمت کم کم شکـسـتی یک شب نـشـد یـاد در و مادر نیـفـتی قـرآن به سـر میگـیـرم امـا بـیـقـرارم سنگ مـزارت میشـود سنگ مـزارم دلشورۀ این کوچه سازیها مرا کشت هـر شـب گـرفـتـارم گـرفـتار حـسـیـنم بـابـا سـفـارش کـن که پـاکـار حـسیـنم دیدم که چشمانی پُر از افـسوس داری ما را مـیـان کـوچـهها سـر میدوانـند دنـبـال سـرهـای به نـیـزه میکـشـانـند وای از غــم بـازار، از الـوات کـوفـه
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در شهادت پدر
بینِ محرابِ دعا بابا پرت خونین شده در میانِ سجده بودی که سرت خونین شده تا ندای جبرئیل آمد زمین خوردم ز خوف یک نظر کن دیدگانِ دخترت خونین شده بعدِ عمری خونِ دل خوردن چه آمد بر سرت؟ زخمی زینب! ببین که بسترت خونین شده کاش می مُردم نمی دیدم چنین احوالِ تو ای پرستوی خدایی شهپرت خونین شده خون گرفته پلک هایت را عزیزِ مصطفا ای بقربانِ دو چشمانِ ترت خونین شده این شکافِ سر مرا تا شهرِ پیغمبر رساند من خودم دیدم چگونه همسرت خونین شده روضهای شد در کنارِ بسترت برپا پدر چشمهای بچههایت در برت خونین شده
: امتیاز
|
مصائب شام غریبان امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
میریخت اشکِ شام غریبان به نیمهشب تـشـیـیع شـد، امـامِ امـامـان به نیـمهشب ارثِ شب مدیـنه، به کـوفه رسـیده است تکرار شد، شبِ غمِ هجران به نیمهشب بعد از نبی که در دلِ شب دفن شد، چرا گـردید دفـنِ فـاطـمه پنهـان به نیمهشب؟ گـویا که خـوفِ فاجـعـۀ نبـشِ قـبـر بود! شد دفـنِ آلِ عـترت و قـرآن به نیمهشب هــفـتـاد تـیــر بـر بــدنِ مـجـتـبـی زدنـد تا در بقیع، خاک شد اینسان به نیمهشب از پـنـج تن، یکی تـنَـش از زیـرِ آفـتاب شد تا سه شب، به فاطمه مهمان به نیمهشب طاقـت ز دستِ خـیلِ ملائک ربـوده شد از گـریـۀ وحـوشِ بـیـابـان به نیـمـهشب امـا تـمامِ غـربتِ زیـنب، به یک طـرف وای از نـمازِ شـامِ غـریـبان به نیمهشب با چادری که پاره و خاکی و سوخته است دارد عجب، قنوتِ درخشان به نیمهشب از داغِ نـعــشِ بـیسـرِ گـودالِ قــتـلـگـاه زهـرا هـنوز مانـده پـریشان به نیمهشب مهـدی بـیا که گـمشده، گـلهـای کـاروان کِی مـیرسی بـدادِ یـتـیـمان به نیـمهشب آتـش گـرفـتـه خــیـمـۀ اهـل حــرم، بـیـا غـارت شدند زینتِ طفـلان به نیـمهشب یک سر، نهان به کیسۀ خورجین و مابقی بر نیزه رفت، رأسِ شهیدان به نیمهشب
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
سری که خسته، شکسته، به بستر افتاده چـقدر زخـم بر این سـر، مکـرر افـتاده به جنگهای فراوان، بر این سرِ پُر شور چـقـدر زخــمـه بـه راه پـیـمـبـر افـتـاده چه شد که حال، ز یک ضربه، سر ز هم پاشید مگر چه تـیغِ جـفـایی بر این سر افتاده ز تـیـغِ زادۀ مـلجـم، که بود زهـر آلـود چنان شدَهست، که از کـار پیکـر افتاده به کوچه مردم کوفی، به خنده میگویند: که هـیچ بـاورمان نیـست حـیـدر افـتاده ز خـونِ فـرقِ پـدر، زیـنبِ پـرسـتارش بـه یـادِ بــسـتـرِ خـونـیـنِ مــادر افـتـاده ز حرفِ زیرِ لبش با حسین، معلوم است نـگــاهِ بـیرمــقِ او بـه کــوثــر افـتـاده کـمی ز کـاسـۀ شـیـرِ یـتـیـمهـا نـوشـیـد ولـی دگـر نــفــسِ او بـه آخــر افــتـاده چه شد که شیر بدستان، شدند نیزه بدست!؟ یتیمِ کـوفه رهَـش سـوی لشکـر افـتاده! به زیر پای همین قوم، دست و پا میزد ندیـد جـسمِ حـسیـنش، که بیسـر افـتاده چه خوب شد که ندید آن ذبیحِ عطشان را ندیـد خـنجـرِ کـوفی، به حـنجـر افـتـاده
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در شهادت پدر
طـبـیـبا مــداوای مـولا چـه شـد؟ بگـو حال بیـمـار زهـرا چه شد؟ طبـیـبا بگـو حـال او چـون شده؟ که جان و دل ما ز غم خون شده چرا چـشم خـود را کـمی وا کـند ز حـسرت به زینب تمـاشا کـند؟ گـهـی زیـر لـب او نـیـایش کـنـد گـهـی قـاتـلـش را سـفـارش کـنـد چرا از سخن گفـتنش شد خموش دمـادم چرا میرود او ز هـوش؟ طـبـیـبـا غــم او مــرا مـیکُــشـد چرا او به زحمت نفـس میکِشد؟ چـرا کـاسـۀ شـیـر پـس مـیزنـد طـبـیـبـا چـرا بـد نـفـس میزنـد؟ شــرر بــر دل مــا غــم او زنــد بود همچـو شمعی که سوسو زند طبیـبـا رضـایم به تـقـدیر دوست که هستی هستی تمامی ز اوست
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
شکسته فرق کسی که نوای توحید است شکـسـته فـرق کسی که تمام امید است هــمــه امــیــد دل او فـقـط خــدا بــوده کسی که در دو جهان سرِّ بس مگو دارد کسی که بهـر یتـیـمـان صد آرزو دارد فراق یار و غـم بی کسی و غربت وای کـسـی که دیـدۀ بـاران بـرای او گـریـد کسی که اشک غـریـبان برای او گرید کسی که دار و ندار جهان بُوَد غرقـش عـلـی که مـعـنی ایـمـان بُـوَد محبت او عــلـی کـه دیـن الـهـی بُـوَد هـدایـت او عـلی که شد هـمۀ آسـمان بر او گـریان علی که جز غم مسکین نبوده مشکل او علی که قرب الهی شدَه ست حاصل او گرفـته در دم آخر خودش سراغ حسین الا که خـیـمۀ جـان را تو قـائـمه هستی الا که بر لب عـالـم تو زمـزمه هـسـتی الا که پُر شده هستی ز شـور احساست چه خوب شد که تیغ ها به پیکرت نرسید و تیـر و نیـزۀ او سمت دخـترت نرسید اگر چه غـربت نام تو صد سخـن دارد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در شهادت پدر
بـه گـردِ بـسـتـرِ تـو دادِ بـیداد نـشـسـته دخـتـرِ تو دادِ بـیـداد *************** یتـیمی گـفت مـادر مرکـبم کو فقـیری گفت که شمعِ شبم کو *************** طبیب آمد سرش را هِی تکان داد مرا دستِ بـلایی بیامـان داد *************** زمـانِ سـوخـتنها مـانده باقی غـمِ عـریان بدنها مانده باقی *************** نگاهـم را به این رفتن بدوزم لـباسِ مـجـلسِ شـیـون بـدوزم *************** مرا با دردهای کـوفه مگـذار که با نامردهای کوفه مگـذار
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در شهادت پدر
لحظههای سخت و جانفرساست بابایِ غریب ذکرِ تو بدجور بر لبهاست بابایِ غریب در دلـم دلشوره افتاده پُر از دلـتـنگیام بینِ قلبم محشری بر پاست بابایِ غریب مثلِ سیلابی شدم زمزم شده چشمانِ من از فراقـت دیدهام دریـاست بابایِ غریب این که راحت میشوی از مردمِ دنیا پدر این تصوّرها فقط زیباست بابایِ غریب تجربه کردم یتیمی را پس از مادر ولی ای هیاهوها پُر از غوغاست بابایِ غریب بر مشامم میرسد از دور و اطرافِ اتاق این شمیمِ مادرم زهـراست بابایِ غریب من فـداییِ حـسیـنم خـاطـرت آسـوده باد دخترت شوریده و شیداست بابایِ غریب در حفاظت از من زینب وصیّت میکنی این یلی که نامِ او سقّـاست بابایِ غریب بر ابالفضلم سفارش کن پُر از غیرت شود این صفت را گرچه او داراست بابایِ غریب از شلـوغی از سرِ بـازار میتـرسم پدر نیّـتـم امـداد در آنجـاست بـابـایِ غـریب
: امتیاز
|